- تبق زدن
- آماس اندام اسپ
معنی تبق زدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تپغ زدن کند زبانی تپق زدن زبان کسی. گرفته شدن زبان او نادرست ادا کردن کلمات: (فلانی زبانش تپق زده بجای طفل (طلف) گفت)
پارسی است تبگ زدن هماغوشی زنان و همسایی تبگ های خویش مالیدن دو زن شرم خود را به یکدیگر سحق مساحقه
ابلک زدن پربه سرزدن پرنهادن بدعوی پر بر سر زدن
برغو زدن، کرنا زدن نواختن بوق، گوز دادن
نمودار شدن برق در هوا، جهیدن برق
ریدن
زلغ زدن چل زدن انجام دادن عمل جلق. توضیح این عمل بین دو زن بوسیله مالش اعضا تناسلی انجام شود آنرا طبق زدن نیز گویند
نصب کردن تخت
توپیدن
نواختن تنبک که یکی از آلات موسیقی ضربی است
(قمار) بروی دست حریف برخاستن در صورتیکه دست شخص پست تراز دست حریف باشد
نواختن تار (آلت موسیقی)، فروختن
کشته شدن، هلاک شدن
به حالت تشر با کسی حرف زدن
بدون داشتن ورق خوب روی دست حریف زدن و مبلغ را زیاد کردن که حریف جا بزند
شنوشه زدن (شنوشه عطسه)
تبیره زدن طبل نواختن طبل فرو کوفتن، دعوی کردن بالیدن به چیزی
تاک زدن آسمانه زدن گنبد زدن طاق ساختن سقف زدن
نادرست نویسی تیغ زدن کند زبانی تپق زدن
سپختن پس زدن
تیغ زدن استره زدن: (چو کودک را ز شیرینی تب آید زنندش کبه گر بر سر نکوتر) (امیر خسرو)
نجک زدن وا داشتن، سیخ زدن به ستور فشاردادن نجق بعضوی ازستور برای تند رفتن وی، کسی رابکاری واداشتن
دم زدن چنگ زدن گپ زدن سخن گفتن حرف زدن دم زدن: غلامی که دگر دریا ندیده بود و محنت کشتی نیازموده گریه و زاری در نهاد... غلام را بدریا انداختند. باری چند غوطه خورد و باخر مویش گرفتند... چون بر آمد بگوشه ای بنشست و نطق نزد. اما در نسخه فروغی آمده: چون برآمد بگوشه ای بنشست و قرار یافت: ز وصف حسن تو حافظ چگونه نطق زند که همچو صنع خدایی ورای ادراکی. (حافظ. 324)
آهون زدن سوراخ کردن زمین. توضیح بریدن مجرای زیر زمینی برای رسیدن بمحلی که در آن قصد دستبرد (دزدیدن اموال بدر بردن زندانیان دزدیدن پهلوانان یا کشتن آنان) را دارند. این کار در داستانهای عامیانه ایران سخت رایج است و} عیاران {همواره برای رسیدن بمحل کار خود ازراههای دور نقب می زنند: سر نفر زهزنان وهم و خیال نقب در خزینه عصمت آدم زدی (دیو گاو پای)
نواختن تار
Beep, Honking
Electrify, Zap
электрифицировать , ударить электрическим током